... شخصیت تو دل برویی داشت. او با بچههای تیپ ارتباطی صمیمی و اُنس و اُلفتی دیگر داشت، طوری که در قلبشان نفوذ کرده بود و همه از او اطاعت میکردند. رفتار عملی او برای ما درس بود. هیچگاه از او تکبر ندیدم. یک روز برای اقامه نماز به نمازخانه پادگان رفتیم، او را زیر نظر گرفتم. در هنگام نماز، با حالتی خاضعانه سرش را پایین انداخته بود و با خشوعی خاص دستهایش را برای قنوت بالا آورده بود و حال معنوی عجیبی داشت ...
👈تکمیلی این خاطره در کتاب دوشکاچی