روایت شبکه اطلاع رسانی «مرصاد» کرمانشاه از رشادتهای رزمندگان اسلام در عملیات کربلای۵ در گفتگو با «علیحسن احمدی» راوی کتاب «دوشکاچی» را از اینجا دنبال نمایید
روایت شبکه اطلاع رسانی «مرصاد» کرمانشاه از رشادتهای رزمندگان اسلام در عملیات کربلای۵ در گفتگو با «علیحسن احمدی» راوی کتاب «دوشکاچی» را از اینجا دنبال نمایید
خاطرهگویی علی حسن احمدی در برنامه تلویزیونی "ماه شهر" ویژه ماه مبارک رمضان از شبکه زاگرس (سیمای کرمانشاه)
19 اردیبهشتماه 1400
سردار ایوانی که بچههای جبهه و جنگ او را عمو رسول صدا میزنند، فردی با تواضع، خوشبرخورد، مهربان، شاداب و سرزنده است که روحیه مجاهدت و ایستادگیاش را پس از گذشت سالیانی از دوران دفاع مقدس، همچنان حفظ کرده و پای کار انقلاب اسلامی ایستاده است. عمو رسول حسینیه شهدای هیئت ایثارگران نبیاکرم(ص) را با تمثال مبارک شهدای استان کرمانشاه مزیّن کرده و عشق و علاقه خاصی به آنها دارد.
در دیداری در تاریخ ۱۱ دیماه ۱۳۹۹ در حسینیه شهدای هیئت ایثارگران نبیاکرم(ص) تهران با این سردار کرمانشاهی، یک جلد کتاب دوشکاچی خاطرات آقای علیحسن احمدی به این پیشکسوت ایثار و مقاومت اهدا گردید.
روایت میثم مرادی بیناباج (معاون راهبری استانهای حوزه هنری انقلاب اسلامی) از دیدار با آقای علی حسن احمدی راوی کتاب دوشکاچی:
تصمیم گرفتم در منطقه گشتی بزنم … بعثیها قبل از عقبنشینی از روی ارتفاعات بازیدراز، تمامی ساختمانهای شهر را با کار گذاشتن مواد منفجره تخریب کرده بودند. در کل شهر، فقط چند بنای سالم یا نیمه خرابه مانده بود؛ آن هم چون خودشان در آنجا مستقر بودند و به نوعی مقرشان محسوب میشد، تا لحظات آخر حضورشان در منطقه، دستنخورده باقی مانده بود … آنچنان شهر ویران شده بود که آثاری از یک کوچه در آن پیدا نبود. مات و مبهوت در میان شهر قدم میزدم و به دیوارهای گلی و ویرانههای آن نگاه میکردم. توی ذهنم لحظاتی را تداعی میکردم که مرد و زن و بچه و پیر و جوان این شهر، در این کوچهها و خیابانها در تکاپو و رفت و آمد بودند و زندگی خودشان را داشتند؛ اما حالا خبری از آنها نبود و سکوتی دردناک، به جای آن همه سرزندگی و شادابی، همه جا را فراگرفته بود. با دیدن این وضعیت، در حالی که بغض، گلویم را میفشرد، دستانم را مشت کردم و با خودم گفتم: «یک روزی به فضل خدا، این ظلمها تمام میشه و سرزندگی و شادابی هم دوباره بر میگرده»
ادامه این خاطره در کتاب دوشکاچی
نیروهای ما در عملیات عاشورا در محاصره بودند. وقتی همه راهها و تلاشها برای نجاتشان به بنبست ختم شد، فرمانده تیپ با بیسیم به آنها اعلام کرد: «ما دیگه نمیتونیم برای شما کاری کنیم. خودتون هر طور صلاح میدونید اقدام کنید ...» شاید این بدین معنی بود که بروید اسیر شوید تا جان خود را حفظ کنید. نمیدانستم بچهها با شنیدن این پیام، چه واکنشی از خودشان نشان خواهند داد. چند لحظه بعد، از کنار سنگر دوباره صدای بیسیم را شنیدم: «ما مقاومت میکنیم و هرگز تسلیم نمیشیم.» بعد هم صدای بیسیم قطع شد. برای یک لحظه سکوت مرگباری در سنگر حاکم شد و انگار پیام آخر بچهها مرتب توی گوشم تکرار میشد. زمان زیادی نگذشت که صدای شلیکهای پیاپی دشمن به گوشمان رسید. ... بیرحمانه به بچههای ما حمله کردند، ولی دیگر بچهها نه آبی داشتند، نه غذایی و نه مهماتی. تاب مشاهده شهادت بچههای لبتشنه را نداشتم ...
👈ادامه این خاطره در کتاب دوشکاچی
📜به مناسبت سالروز صدور پیام تاریخی امام(ره) بعد از پذیرش قطعنامه۵۹۸
🎙صوت پیام امام خمینی(ره) با صدای آقای محمدرضا حیاتی
🗓 ۲۹ تیرماه ۱۳۶۷
دریافت
حجم: 21.1 مگابایت