دوشکاچی

خاطرات علی‌حسن احمدی

خاطرات علی‌حسن احمدی

دوشکاچی

علی‌حسن احمدی در سال 1342 در روستای لیلمانج از توابع شهرستان سنقر و کلیایی در استان کرمانشاه دیده به جهان گشود. او دوران کودکی و نوجوانی خود را در این روستا گذرانید و با پیروزی انقلاب اسلامی و آغاز جنگ تحمیلی، به عضویت بسیج و سپس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و وارد عرصه مبارزه حق علیه باطل گردید. وی در دوران 8 ساله دفاع مقدس در عرصه‌ها و عملیات‌های زیادی حضور داشته و بارها طعم مجروحیت را چشیده است. کتاب خاطرات وی با نام «دوشکاچی» در اسفندماه 1398 در انتشارات سوره مهر به زیور طبع آراسته شد و در اختیار علاقمندان این حوزه قرار گرفت.

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اشنویه» ثبت شده است

... بالاخره تهدیدم اثر کرد و شروع کرد به گریه کردن. به دست و پایم افتاد و با خواهش و تمنا از من خواست تا او را نکشم. آنقدر مرا قسم داد و گریه کرد که تمام توجه‌ام به او جلب شد. در همین هنگام، ناگهان لوله سرد اسلحه‌ای را پشت گردنم حس کردم و صدایی را شنیدم که به من گفت: «دست‌ها بالا!» با خودم گفتم : «دیگه کارِت تمامه علی‌حسن! اسیر ضدانقلاب شدی.» به ناچار دست‌هایم را بالا بردم و او هم مرا خلع سلاح کرد. سایر نیروهایشان هم از شیب مخالف یال بالا آمدند. یکی از آنها که به نظر می‌رسید فرمانده‌شان باشد، گفت: «پس بقیه کجا رفتند؟» آن اسیر شروع کرد به داد و فریاد و گفت: «همگی فرار کردند. این هم فرمانده‌شانه!» ... چند نفر از آنها، به خصوص آن اسیر که خیلی از دست من عصبانی بود، به بقیه پیشنهاد دادند و گفتند: «بکشیمش!» دیگری گفت: «نه! نمی‌کشمیش. می‌بریمش پیش کاک خلیل.» ...

👈ادامه این خاطره در کتاب دوشکاچی