... حسین همه آتشها را رصد میکرد؛ آتش خمپاره، مینیکاتیوشا، توپخانه و ... به یکی میگفت چپ بزن، به دیگری میگفت راست بزن، از یکی میخواست بُرد را اضافه کن و به دیگری میگفت همین حالت خوبه، آتشباری را زیاد کن. خیلی خوب تکتک گلوله را رصد میکرد. به محض این که فرمانده گروهانها به قبضهچیها اجازه شلیک میدادند، با هر شلیک، ندای «اللهاکبر» قبضهچی بلند میشد و این طور به بیسیمچیِ دیدهبان اطلاع میداد که گلوله شلیک شده را رصد کند. این کار بارها تکرار شد و این حسین بود که در جواب میگفت: «جانم فدای رهبر» با شلیک هر گلوله، اللهاکبر و جانم فدای رهبر، بین نیروهای آتشبار و دیدهبان رد و بدل میشد ... نگرانی از وضعیت بچههای محاصره شده، در چهره همه بچهها نمایان بود. همگی تلاش میکردند و با نهایت سرعت و دقت مشغول مبارزه بودند. این وضعیت تا شب ادامه پیدا کرد ...
👈ادامه این خاطره در کتاب دوشکاچی