دوشکاچی

خاطرات علی‌حسن احمدی

خاطرات علی‌حسن احمدی

دوشکاچی

علی‌حسن احمدی در سال 1342 در روستای لیلمانج از توابع شهرستان سنقر و کلیایی در استان کرمانشاه دیده به جهان گشود. او دوران کودکی و نوجوانی خود را در این روستا گذرانید و با پیروزی انقلاب اسلامی و آغاز جنگ تحمیلی، به عضویت بسیج و سپس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و وارد عرصه مبارزه حق علیه باطل گردید. وی در دوران 8 ساله دفاع مقدس در عرصه‌ها و عملیات‌های زیادی حضور داشته و بارها طعم مجروحیت را چشیده است. کتاب خاطرات وی با نام «دوشکاچی» در اسفندماه 1398 در انتشارات سوره مهر به زیور طبع آراسته شد و در اختیار علاقمندان این حوزه قرار گرفت.

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۱۵۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دفاع مقدس» ثبت شده است

خوانشی از کتاب دوشکاچی خاطرات آقای علی‌حسن احمدی

پیرامون جنایت ددمنشانه منافقین در حمله به بیمارستان امام خمینی(ره) اسلام‌آبادغرب در سال ۱۳۶۷

و کشتار بی‌رحمانه مردم بی‌گناه و بی‌دفاع.

(با صدای جناب آقای ریاضی)

جهت دریافت این نماهنگ به اینجا مراجعه نمائید.


روایتی از دلدادگی متقابل میان رزمندگان و شهید محمود کاوه

خوانشی از کتاب دوشکاچی خاطرات آقای علی‌حسن احمدی

با تشکر از جناب آقای ریاضی که این صوت را ارسال نمودند. 

جهت دریافت پادکست به اینجا مراجعه نمائید.

روایتی از شهادت محمد بروجردی

خوانشی از کتاب دوشکاچی خاطرات آقای علی‌حسن احمدی

با تشکر از جناب آقای ریاضی که این صوت را ارسال نمودند. 

جهت دریافت پادکست به اینجا مراجعه نمائید.

روایتی از یک نبرد جوانمردانه در کردستان

خوانشی از کتاب دوشکاچی خاطرات آقای علی‌حسن احمدی

با تشکر از جناب آقای ریاضی که این صوت را ارسال نمودند. 

جهت دریافت پادکست به اینجا مراجعه نمائید.

روایتی از امدادرسانی رزمندگان اسلام در عملیات والفجر10 و بمباران حلبچه

خوانشی از کتاب دوشکاچی خاطرات آقای علی‌حسن احمدی

با تشکر از جناب آقای ریاضی که این صوت را ارسال نمودند. 

جهت دریافت پادکست به اینجا مراجعه نمائید.

... در ورودی مزار توقف کردیم. تابلویی در آنجا به چشم می‌خورد که رویش نوشته شده بود: «هویزه، کربلای شهیدان مظلوم و بی‌غسل و کفن.» همانجا فاتحه‌ای خواندیم و بعد هم قدم‌زنان به طرف مزار شهدا رفتیم. سکوت خاص و فضای سنگینی در مزار شهدا حاکم بود. آن چیزی که تقریباً در میان 70 مزار شهیدی که در آنجا آرمیده بودند برایم جلب نظر می‌کرد، این بود که روی همه آنها سه عبارت یکسان نقش بسته بود:

«شهید»،

«محل شهادت: هویزه»

و «تاریخ شهادت: 1359/10/16».

بیشتر شهدا جوان بودند و شاید کمتر از 22 سال سن داشتند. باور مبارزه تن به تانک و ایستادن در مقابل آهن‌پاره‌های غول‌پیکر دشمن، آن هم با سلاح‌های سبک اولیه و قدیمی آن‌قدر سنگین بود که تن هر انسان دردمندی را به لرزه می‌انداخت ...

👈تکمیلی این خاطره در کتاب دوشکاچی

... در میان آنها احساس غربت خاصی می‌کردم. در این مدت کوتاه، رفتارهایشان را زیر نظر داشتم و با بچه‌های خودمان مقایسه کردم. از زمین تا آسمان با هم فرق داشتیم. ما در بین بچه‌های تیپ ویژه شهداء زمانی که غذا توزیع می‌شد، جای خودمان را در صف غذا به یکدیگر می‌دادیم و موقع غذا گرفتن هم به اندازه‌ای که بتوانیم بخوریم، غذا می‌گرفتیم. به یکدیگر پرخاش نمی‌کردیم، حتی اگر حق هم با ما بود. هیچ وقت به سهمیه‌‌مان اعتراض نمی‌کردیم. کم و زیادش صدای ما را در نمی‌آورد و در زمان غذاخوردن هم به تنهایی غذا نمی‌خوردیم؛ به رفقایمان تعارف می‌کردیم و با هم غذا می‌خوردیم ...

👈تکمیلی این خاطره در کتاب دوشکاچی

در حق شهدای غواص کربلای ۴ اجحاف شده است
مظلومیت غواصان شهید پس از کربلای ۵ به عینه مشاهده شد
رشادت شهدای غواص زمینه‌ساز پیروزی رزمندگان اسلام در عملیات کربلای5
برد قلم‌ها از بُرد موشک‌ها بیشتر است!

روایت خبرگزاری ایرنا کرمانشاه از آقای علی‌حسن احمدی راوی کتاب دوشکاچی در خصوص رشادت و ایثار غواصان دریادلی که با شجاعت تمام به دل دشمن زدند ولی در نهایت مظلومیت به شهادت رسیدند

خاطراتی طنز از راوی کتاب دوشکاچی در مورخه 20 آبان 1401 در برنامه افلاکیان شبکه استانی زاگرس، سیمای مرکز کرمانشاه

برای تماشا و دریافت این برنامه به اینجا مراجعه نمائید.

در یکصد و یازدهمین جلسه پیشکسوتان جهاد و شهادت که در تاریخ 27 مهرماه 1401 در مسجد شهید علیرضا عاصمی کرمانشاه برگزار شد، راوی کتاب دوشکاچی به تشریح عملیات عاشورا پرداخت و از مقاومت نیروهای در محاصره شیار نی‌خزر گفت. وی بیان داشت:
«رزمندگان ما به مدت چند روز بدون آب و غذا ماندند و با تنی زخمی در محاصره دشمن مقاومت کردند. وقتی تمام راه‌ها برای نجات‌شان به بن‌بست منتهی شد و به آنها گفته شد که ما دیگر نمی‌توانیم کاری برای شما بکنیم و هر طور خودتان صلاح می‌دانید تصمیم بگیرید، آخرین پیام بیسیم‌شان این بود:
«ما مقاومت می‌کنیم، ما هرگز تسلیم نمی‌شویم.»
تا آخرین نفر جنگیدند و بعد از 13 سال پیکرهایشان که همه تیر خلاص خورده بود یکجا تفحص شد. حال دشمنان خارجی و مزدوران داخلی بدانند ما از همان نسل هستیم و هیچ حیله، نیرنگ و فشاری نمی‌تواند ما را به تسلیم شدن وادار کند و پوزه بدخواهان را به خاک خواهیم مالید.»