دوشکاچی

خاطرات علی‌حسن احمدی

خاطرات علی‌حسن احمدی

دوشکاچی

علی‌حسن احمدی در سال 1342 در روستای لیلمانج از توابع شهرستان سنقر و کلیایی در استان کرمانشاه دیده به جهان گشود. او دوران کودکی و نوجوانی خود را در این روستا گذرانید و با پیروزی انقلاب اسلامی و آغاز جنگ تحمیلی، به عضویت بسیج و سپس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و وارد عرصه مبارزه حق علیه باطل گردید. وی در دوران 8 ساله دفاع مقدس در عرصه‌ها و عملیات‌های زیادی حضور داشته و بارها طعم مجروحیت را چشیده است. کتاب خاطرات وی با نام «دوشکاچی» در اسفندماه 1398 در انتشارات سوره مهر به زیور طبع آراسته شد و در اختیار علاقمندان این حوزه قرار گرفت.

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ایلام» ثبت شده است

✍️ آقای محمود عبدالحسینی از عکاسان دفاع مقدس درخصوص لحظه خلق تصویر ماندگار دوشکاچی می‌گوید:

ایشان مرا ندید، ولی من غرق تماشایش بودم. وقتی شما این عکس را نگاه می‌کنید، این حسی که در آنجا در خود من بود، مرا یاد فیلم «عمر مختار» انداخت که در آن صحنه آخر برای این که وفاداری خودشان را ثابت کنند، همگی زانوهایشان را می‌بندند.

... اهداف مد نظر فاصله نسبتاً دوری با ما داشتند و برادر «محمدرضا ضیایی»، یکی از خدمه‌های توپ ۱۰۶ م.م مجبور شد قبضه را تا جایی که ممکن بود جلو بیاورد. بعد هم لوله آن را تا حد امکان بالا برد تا قبضه در آخرین بُرد ممکن‌اش شلیک کند. با این کار او، این سلاح از حالت تیرمستقیم خارج می‌شد و شبیه سلاح منحنی‌زن کار می‌کرد و گلوله‌اش تا اهداف دورتر هم می‌رفت ... در کنار سنگر دوشکا محمدرضا مشغول کار بود و همچنان شلیک می‌کرد. این توپ صدای خشک و خشنی داشت و در کنار صدای انفجار سایر گلوله‌ها، انسان را عصبی می‌کرد و به مرور زمان اثرات مخربی بر روح و روان خدمه‌اش باقی می‌گذاشت؛ اما وقتی به چهره محمدرضا نگاه کردم، اثری از خستگی در او ندیدم و روحیه‌اش طوری بود که اصلاً خم به ابرو نمی‌آورد و همچنان به کارش ادامه می‌داد. او تا آن لحظه چیزی حدود ۲۰۰ گلوله شلیک کرده بود. در همین هنگام دیدم که گلوله دیگری را برداشت تا شلیک کند که ناگهان ...

👈ادامه این خاطره در کتاب دوشکاچی