دود از کنده بلند میشه!
روایتی از صفای پیرمرد بسیجی در عملیات کربلای5 که خلبان هلیکوپتر بود
خوانشی از کتاب دوشکاچی خاطرات آقای علیحسن احمدی
با تشکر از جناب آقای مسعود کرمی (گوینده پادکست)
جهت دریافت پادکست به اینجا مراجعه نمائید.
دود از کنده بلند میشه!
روایتی از صفای پیرمرد بسیجی در عملیات کربلای5 که خلبان هلیکوپتر بود
خوانشی از کتاب دوشکاچی خاطرات آقای علیحسن احمدی
با تشکر از جناب آقای مسعود کرمی (گوینده پادکست)
جهت دریافت پادکست به اینجا مراجعه نمائید.
📖یک روز که پدرم داشت بذر گندم میکاشت، دیدم در حال پاشیدن بذرها با خودش کلماتی را زمزمه میکند و با هر مشت بذری که میپاشد، میگوید: «این سهم مور و ملخ، این هم سهم گاو و گوسفند، این هم سهم رهگذر و این یک مشت هم سهم خودمان.» ابتدا تعجب کردم و با کنجکاوی از او پرسیدم: «بابا! اینها که میگی یعنی چه؟!» در جوابم گفت: «خدا رزق و روزی مخلوقاتش رو توی اینها گذاشته و این گندمی که ما میکاریم، بخشی از اون مال حیواناته، بخشی سهم رهگذر و بخشی هم سهم خودمان. وقتی اینطور میگی، خدا هم برکت به مالت میده.»
👈تکمیلی این خاطره در کتاب دوشکاچی
یاحسین(ع)؛ فرماندهی از آنِ توست
خوانشی از کتاب دوشکاچی خاطرات آقای علیحسن احمدی
با تشکر از جناب آقای مسعود کرمی (گوینده پادکست)
جهت دریافت پادکست به اینجا مراجعه نمائید.