دوشکاچی

خاطرات علی‌حسن احمدی

خاطرات علی‌حسن احمدی

دوشکاچی

علی‌حسن احمدی در سال 1342 در روستای لیلمانج از توابع شهرستان سنقر و کلیایی در استان کرمانشاه دیده به جهان گشود. او دوران کودکی و نوجوانی خود را در این روستا گذرانید و با پیروزی انقلاب اسلامی و آغاز جنگ تحمیلی، به عضویت بسیج و سپس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و وارد عرصه مبارزه حق علیه باطل گردید. وی در دوران 8 ساله دفاع مقدس در عرصه‌ها و عملیات‌های زیادی حضور داشته و بارها طعم مجروحیت را چشیده است. کتاب خاطرات وی با نام «دوشکاچی» در اسفندماه 1398 در انتشارات سوره مهر به زیور طبع آراسته شد و در اختیار علاقمندان این حوزه قرار گرفت.

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عملیات والفجر5» ثبت شده است

خیلی ترسیده بودم. خودم را سفت و قرص به زمین چسبانده بودم و تکان نمی‌خوردم. سکوت مطلق حاکم بود. تخریب‌چی‌ها هم دست به کار شدند تا هر طور شده معبر را باز کنند. هر گونه صدا یا حرکت اضافی کافی بود تا دشمن از موقعیت ما باخبر شود و آن وقت خدا می‌دانست چه بلایی سر ما می‌آمد. ترس و اضطراب در چهره بیشتر بچه‌ها به چشم می‌خورد … تمام درها را به روی خودم بسته می‌دیدم و احساس می‌کردم که اینجا آخر خط است. تنها پناه من خدا بود. در دلم شروع کردم به راز و نیاز و مناجات با خدا. گفتم: «خدایا! خودت می‌دانی که برای یاری دینت و جنگیدن با این کافران بعثی به اینجا آمده‌ام، یاری‌ام کن. امیدی به هیچ کس ندارم. تنها امید و پناه من تویی. منو در پناه خودت نگه دار. خدایا! ازت می‌خوام اگه قراره اینجا کشته بشم، شجاعانه بمیرم و از من به شجاعت یاد کنند نه یک آدم ترسو! من هیچ‌ام و از خودم چیزی ندارم»

ادامه این خاطره در کتاب دوشکاچی