دوشکاچی

خاطرات علی‌حسن احمدی

خاطرات علی‌حسن احمدی

دوشکاچی

علی‌حسن احمدی در سال 1342 در روستای لیلمانج از توابع شهرستان سنقر و کلیایی در استان کرمانشاه دیده به جهان گشود. او دوران کودکی و نوجوانی خود را در این روستا گذرانید و با پیروزی انقلاب اسلامی و آغاز جنگ تحمیلی، به عضویت بسیج و سپس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و وارد عرصه مبارزه حق علیه باطل گردید. وی در دوران 8 ساله دفاع مقدس در عرصه‌ها و عملیات‌های زیادی حضور داشته و بارها طعم مجروحیت را چشیده است. کتاب خاطرات وی با نام «دوشکاچی» در اسفندماه 1398 در انتشارات سوره مهر به زیور طبع آراسته شد و در اختیار علاقمندان این حوزه قرار گرفت.

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۱۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهید جهانبخش رسولی» ثبت شده است

... برادر رسولی صحبتش را با «بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم» آغاز نمود. حال و هوای صحبت‌هایش با قبل از آن، قدری متفاوت بود. چند آیه و حدیث خواند و ما را به عمل به آنها دعوت کرد. به ما گفت: «به حساب نفْس خودتان برسید، قبل از اینکه به حساب‌تان برسند.»  بعد هم ادامه داد و گفت: «سعی کنید در کنار وظایفی که بر عهده دارید، به نفْس‌تان هم توجه کنید و خودتان رو ناظر بر اعمال‌تان قرار بدید تا خدای نکرده دچار لغزش و خطا نشید.» صحبت‌های برادر رسولی واقعاً بر جان و دل همه نشست؛ چون خودش قبل از اینکه این حرف‌ها را بر زبان جاری کند، آنها در عمل به ما نشان داده بود ...

👈ادامه این خاطره در کتاب دوشکاچی

... به تصمیم برادر رسولی انتقاد کرد و گفت: «به نظرم این برادر مناسب این کار نیست. فکر نمی‌کنم بتونه گروهان رو اداره کنه!» برادر رسولی هم گفت: «نه، این‌طور نیست. من می‌شناسمش، مطمئن باشید از پسش برمیاد.» برادر لسانی و اوسطی یکی دو ساعت در آنجا ماندند. بعد قرار شد به میدان تیر برویم و با دوشکا تیراندازی کنیم. من به واحد تسلیحات رفتم و از برادر «ذوق‌علی» یک قبضه دوشکا گرفتم. به همراه برادر رسولی، لسانی، اوسطی و چند تن از برادران بسیجی به میدان تیر اطراف پادگان رفتیم. قبضه را در آنجا مستقر کردم و آماده تیراندازی شدم. برادر لسانی و اوسطی نقاطی را مشخص کردند و از من خواستند تا به سمت آن اهداف تیراندازی کنم. من هم کم نیاوردم و تا جایی که توانستم، مهارتم را به رُخشان کشیدم ...

👈ادامه این خاطره در کتاب دوشکاچی

... تعدادی از فرماندهان با دوربینی که در دست داشتند، وضعیت منطقه و تحرکات دشمن را بررسی می‌کردند. در همین هنگام از بالای ارتفاع دیدیم تعدادی از نیروهای دشمن از سمت شیب مخالف، از طرف رودخانه سیروان، از دامنه کوه در حال صعود به بالای ارتفاع هستند. آنها هر لحظه به ما نزدیک‌تر می‌شدند. مسیر پیشروی آنها پر از سنگ‌ریزه بود و شیب تندی هم داشت. تعداد ما هم در برابر آنها کم بود و غیر از چند اسلحه انفرادی و دوربین، سلاح دیگری نداشتیم. در همین هنگام برادر گلی به شوخی گفت: «می‌خوام به صد سال قبل برگردم! می‌خوام کاری کنم که ضدانقلاب فرار کنه!» همه با تعجب پرسیدیم: «منظورت چیه؟» گفت: «تا جایی که ممکنه، سنگ‌های درشت و بزرگ جمع کنید و هر وقت اشاره کردم، همه رو به سمت پایین رها کنید.» چیزی نگذشت که بهمنی از سنگ‌های ریز و درشت بر سر نیروهای دشمن فرو ریخت و ...

👈ادامه این خاطره در کتاب دوشکاچی

مصاحبه تصویری با شهید جهانبخش رسولی که در مقطعی از دوران دفاع مقدس فرمانده گردان ادوات تیپ نبی اکرم(ص) کرمانشاه بوده؛ فرماندهی که تأثیر بسزایی در مسیر زندگی علی حسن احمدی راوی کتاب دوشکاچی داشته است.

 📖خاطراتی جذاب از این شهید بزرگوار را از کتاب دوشکاچی دنبال کنید.

 

دانلود مصاحبه تصویری از شهید رسولی

دو فرمانده‌ای که مسیر زندگی دوشکاچی را تغییر دادند!

🌹 شهید محمود کاوه
🌷 شهید جهانبخش رسولی

📖خاطراتی جذاب از این دو شهید بزرگوار را از زبان راوی کتاب دنبال کنید.