یاحسین(ع)؛ فرماندهی از آنِ توست
خوانشی از کتاب دوشکاچی خاطرات آقای علیحسن احمدی
با تشکر از جناب آقای مسعود کرمی (گوینده پادکست)
جهت دریافت پادکست به اینجا مراجعه نمائید.
یاحسین(ع)؛ فرماندهی از آنِ توست
خوانشی از کتاب دوشکاچی خاطرات آقای علیحسن احمدی
با تشکر از جناب آقای مسعود کرمی (گوینده پادکست)
جهت دریافت پادکست به اینجا مراجعه نمائید.
شب بعد از اعزام پدرم به جبهه، به مسجد رفتم تا در مراسم عزاداری شرکت کنم. روحانی مسجد بعد از سخنرانی کوتاهی که داشت، شروع به روضهخوانی کرد. او روضه وداع امام حسین(ع) با فرزندان و اهل خیمهاش را خواند. در میان روضه به یاد پدرم افتادم. با اینکه یک شب بیشتر نبود که از پدرم دور شده بودم، اما آنقدر درک آن روضه برایم زیاد بود که هنوز روضه را تا آخر نخوانده بود، میدانستم چه میخواهد بگوید و هایهای شروع کردم به گریهکردن. در آن حس و حال، احساس یتیمی میکردم. گریههایم آنقدر شدید شد که غش کردم! اما بعد از چند دقیقه به هوش آمدم و کمی آبقند به من دادند تا سر حال شوم. مدتی گذشت تا به دوری پدرم عادت کردم. آنها حدود دو ماه در منطقه ماندند و بعد از آن به روستا بازگشتند ...
👈تکمیلی خاطره در کتاب دوشکاچی
قبل از انقلاب در مسجد حضرت ابوالفضل(ع) روستای ما هر ساله رسم بود که در ماه محرم عزاداری برپا شود. با پدرم به مسجد میرفتم، ولی درک زیادی از عزاداری امام حسین(ع) نداشتم. آن سال یک روحانی به روستا آمده بود و شبها بعد از نماز مغرب و عشاء به منبر میرفت و از «احکام شرعی» و «مسائل روز مملکت» میگفت و نهایتاً «روضهخوانی» میکرد و از ظلم یزید و دشمنان اهل بیت(ع) میگفت. در بین حرفهایش از مردم سؤال میپرسید: «به نظر شما چرا امام حسین(ع) در زمان خودش علیه یزید قیام کرد؟» جمعیت داخل مسجد هم محو صحبتهای او میشدند و به یکدیگر نگاه میکردند. سطح سواد مردم پایین بود. در صحبتهایش سعی میکرد به کنایه و غیرمستقیم، وضعیت کشور را نسبت به اجرای قوانین دینی مقایسه کند و همه چیز را زیر سؤال ببرد ... بعد از این سؤالات، دوباره از مردم میپرسید: «به نظر شما یک شیعه امام حسین(ع) در این باره چه وظیفهای داره؟» ...
👈ادامه خاطره در کتاب دوشکاچی