دوشکاچی

خاطرات علی‌حسن احمدی

خاطرات علی‌حسن احمدی

دوشکاچی

علی‌حسن احمدی در سال 1342 در روستای لیلمانج از توابع شهرستان سنقر و کلیایی در استان کرمانشاه دیده به جهان گشود. او دوران کودکی و نوجوانی خود را در این روستا گذرانید و با پیروزی انقلاب اسلامی و آغاز جنگ تحمیلی، به عضویت بسیج و سپس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و وارد عرصه مبارزه حق علیه باطل گردید. وی در دوران 8 ساله دفاع مقدس در عرصه‌ها و عملیات‌های زیادی حضور داشته و بارها طعم مجروحیت را چشیده است. کتاب خاطرات وی با نام «دوشکاچی» در اسفندماه 1398 در انتشارات سوره مهر به زیور طبع آراسته شد و در اختیار علاقمندان این حوزه قرار گرفت.

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

روایتی از اخلاص و صمیمیت سپهبد شهید علی صیاد شیرازی در جمع رزمندگان تیپ ویژه شهدا

گوینده: مسعود کرمی

برای دریافت این پادکست اینجا را کلیک نمایید.

حضور آقای علی‌حسن احمدی (راوی کتاب دوشکاچی) در راهپیمایی روز جهانی قدس (۸ فروردین ۱۴۰۴) شهر کرمانشاه

پیام ایشان در رابطه با حضور مهم در این راهپیمایی تاریخی:

🕌 ای قدس! ای شهر خدا! ای معراج‌گاه مصطفی! ای اولین قبله‌گاه مسلمین که شمر زمانه، این ملعون بی‌خدا، در آنجا خیمه زده و آن را به کربلای دیگری تبدیل کرده که هر روزش عاشوراست.
ای قدس عزیز! و ای مردم مظلوم غزه! بدانید ما مردم ایران، همراه آزادگان جهان، در مواجهه حق و باطل، در این صف‌بندی که عدل در برابر ظلم قرار گرفته، آماده فرمانی از فرمانده هستیم؛ فارغ از سرسپردگی شیوخ عرب بی‌غیرت، بهر آزادی‌ات اقدام کنیم و در آخرین جمعه ماه مبارک رمضان نشان خواهیم داد که تهدید نظامی اثری در اراده ملت عزیز ایران ندارد.

«دلاوری‌های رزمندگان و جنایات صدام در ماجرای حلبچه»

روایتی از عملیات والفجر10 توسط علی‌حسن احمدی (راوی کتاب دوشکاچی)

در گفتگویی با خبرگزاری فارس

مشاهده متن گفتگو

حضور دوشکاچی در راهپیمایی 22 بهمن 1403 کرمانشاه

دعوت راوی کتاب دوشکاچی (آقای علی‌حسن احمدی) برای حضور پرشکوه در راهپیمایی ۲۲بهمن را از اینجا ببینید

✋وعده ما: دوشنبه ۲۲ بهمن ۱۴۰۳

 

روایتی از کودکی آقای علی‌حسن احمدی از کتاب دوشکاچی

در ایام پیروزی انقلاب اسلامی

با تشکر از جناب آقای مسعود کرمی (گوینده پادکست)

جهت دریافت پادکست به اینجا مراجعه نمائید.

دود از کنده بلند میشه!

روایتی از صفای پیرمرد بسیجی در عملیات کربلای5 که خلبان هلی‌کوپتر بود

خوانشی از کتاب دوشکاچی خاطرات آقای علی‌حسن احمدی

با تشکر از جناب آقای مسعود کرمی (گوینده پادکست)

جهت دریافت پادکست به اینجا مراجعه نمائید.

📖یک روز که پدرم داشت بذر گندم می‌کاشت، دیدم در حال پاشیدن بذرها با خودش کلماتی را زمزمه می‌کند و با هر مشت بذری که می‌پاشد، می‌گوید: «این سهم مور و ملخ، این هم سهم گاو و گوسفند، این هم سهم رهگذر و این یک مشت هم سهم خودمان.» ابتدا تعجب کردم و با کنجکاوی از او پرسیدم: «بابا! اینها که میگی یعنی چه؟!» در جوابم گفت: «خدا رزق و روزی مخلوقاتش رو توی اینها گذاشته و این گندمی که ما می‌کاریم، بخشی از اون مال حیواناته، بخشی سهم رهگذر و بخشی هم سهم خودمان. وقتی این‌طور میگی، خدا هم برکت به مالت میده.»

👈تکمیلی این خاطره در کتاب دوشکاچی

یاحسین(ع)؛ فرماندهی از آنِ توست

خوانشی از کتاب دوشکاچی خاطرات آقای علی‌حسن احمدی

با تشکر از جناب آقای مسعود کرمی (گوینده پادکست)

جهت دریافت پادکست به اینجا مراجعه نمائید.

📖 ... پرواز پرندگان غیرعادی به نظر می‌آمد. شاید کسانی به آشیانه‌شان نزدیک شده بودند و آنها هم از ترس، پرواز می‌کردند و جابجا می‌شدند. از روی تویوتا، اطراف جاده را بهتر می‌دیدم. نیروهای پیاده همچنان با احتیاط به سمت روستا حرکت می‌کردند. کنار جاده‌ی نزدیک روستا یک آسیاب کهنه بود. به آنجا رسیدیم. برادر گنجی‌زاده با اسلحه‌ی قنداق کوتاه ژ-3، در جلوی یکی از ستون‌ها در حال پیشروی بود. نوک سلاحش را به طرف آسمان گرفته بود و با قرار دادن انگشت اشاره‌اش بر روی ماشه، منتظر هر جنبنده‌ای بود تا به طرفش شلیک کند. او در همه مواقع جلودار بود و به پیشواز خطر می‌رفت. در حین حرکتش دیدم که یک لحظه به آرامی به سمت ماشین من آمد. بعد از اینکه نگاهی به اطراف انداخت، رو به من کرد و گفت: «احمدی! کمی به داخل جنگل تیراندازی کن ببینیم چه خبره!» من هم بدون هدف مشخصی، یک نوار دوشکا به صورت رگباری به چندین نقطه منطقه شلیک کردم ...

👈ادامه این خاطره در کتاب دوشکاچی